آویساآویسا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره

آویسا

سلامت و سرزنده باشی عزیزک مامان :*

آویسا جونم دیگه بی خیال چهار دست و پا رفتن شده داره تمرین میکنه برای ایستادن!!! فسقل من از هر جا که بتونه چه بدن من و بابا چه دیوار و تخت و هر گونه وسیله ای که بتونه بهش تکیه کنه و وزن ایشونو تحمل کنه کمک میگیره تا سر پا بایسته جغله فقط کافیه لحظه ای تنها بمونه با تمام وجود جیغ میکشه! هنوز چشم انتظار رویش مرواریدهای خوشگلش هستم اما خبری ازشون نیست ارتباطش با آدما خیلی خیلی خوب شده اما همچنان از اینکه غریبه ها بغلش کنن ویا حتی بهش دست بزنن خوشش نمیاد .البته بعضی از آشناها هم هر چی سعی کردن هنوز از نظر شازده خانوم در ردیف افراد مجاز برای در آغوش گرفتن ایشون در نیومدن از میان همه آشناها و کسایی که آویسا باهاشون خوبه و عاشقانه نگاهش...
30 بهمن 1390

روزهای خوب با هوایی بسیار عالی

اینجا رفته بودیم مهمونی خاله آتنا  بابا رضا منو از دست  مامان تو حموم گرفته که لباس تنم کنه ولی داره تند تند ازم عکی میگیره! مامانم عاشق این کلاه منه   آخه این کلاهو قبل از اینکه اصلا" خبری از من باشه از ترکیه برام خریده در واقع این اولین خرید مامانو و بابام برای دخملشونه دیروز جمعه هوا عالی بود من و مامان هر دو سرما خوردیم ولی چون هوا محشر بود دلمون نیومد نریم پارک. این عکس هم مامان تو ماشین قبل از پیاده شدن ازم گرفته  (راستی هفته قبل رفتیم منزل خاله گیتی و کلی هم با آترا جون و آوین جون عکس گرفتم خاله بهار ،خاله گیتا و آوین جونم لطفا" عکسا را برای مامانم بفرستین تا بذارمشون اینجا ) ...
23 بهمن 1390

روزهای شیرین با آویسا :)

وای خدای من چقدر این روزا دخترم شیرین و خوردنی شده!  آویسا جون دنیا با تو خیلی قشنگه! زندگی بهتر از این نمیشه ! و به خاطر این خوشبختی هزاران بار پروردگارم را شکرگذارم و ازش تمنا دارم چشم بد را از زندگی و دخترمون دور کنه! خانومچه دیگه کم کَمَک داره چهاردست و پا راه رفتن را یاد میگیره   فقط بچم فعلا" سینه خیز دنده عقب میره دیروز برای اولین بار از دخترم 5 ساعت دور بودم و آسمون هم به زمین نیومد! و آویسا خانوم با مامانیش حسابی حال کرده بودند و کلی با هم بازی کردن این عکسا را هم مامان گلم (قربونش برم) از خانومچه گرفته: "اینا چیه پام کردن؟!!!" در حال عروسک بازی! به ادامه مطلب رجوع شود لطفا"  داره با ...
12 بهمن 1390

یک خانواده

دخترم از یاد مبرآن لحظه که تو دست ما را در دستای کوچیکت میفشردی ما را تا ابد اسیر عشق خود کردی! هفت ماهگیت مبارک! ...
25 دی 1390

صندلی نو مبارک!

دیشب گل دخترم صاحب یک صندلی غذا شد.ذوقش واقعا" دیدنی بود تا گذاشتیمش توش شروع کرد به ذوق کردن و آواز خوندن!  اینم یک اسباب بازی جدید بود که براش خریدیم و این نیم وجب شش ماهه و بیست و خوردهای روزه انقدر براش ذوق میکرد و جیغ میکشید که موندم بزرگتر شد برای بدست آوردن چیزایی که دوست داره چیکار میخواد بکنه!!! آویسا جونم یاد گرفته مثل این پیرزن بی دندونها آرواره هاشو بهم میزنه و اد اد میکنه بچم زبون باز کرده و مدام"بابا" میگه! خدا خیر بده این گروهbarobax که هر کلیپی میسازن کلی مارو سرگرم میکنه آویسا خانوم عاشق کار جدیدشون "بدو بیا" شده و موقع پخش این کلیپ پلک نمیزنه! ...
24 دی 1390

کاش این روزا از یادم نره!

1)آویسای مامان!حسابی خوردنی شدی دیگه بانگاه هم میتونیم با هم ارتباط برقرار کنیم، من بهت زل میزنم و تو با مهربانی تماشام میکنی و با چشمای درشت شیطونت بهم میگی که نگاهم را میفهمی!   2)دخترکم انقدر بزرگ شدی که مامان بتونه مهمونی بگیره دیروز برای اولین بار بعد از تولدت مهمونی دادم و خودم کارامو کردم و توقلقلی من هم کاملا" همکاری کردی تا من وبابا رضا بتونیم مهمونیمونو خیلی خوب اداره کنیم.البته ناگفته نماند اگه کمکهای بابا رضا نبود این مهم اصلا" ممکن نمیشد!   3)آویسا جون مامانی مینا بهت یاد داده با گفتن کلمه سلام و دراز کردن دست از طرف مقابلت شما هم دستتو جلو بیاری و دست بدی 4)ما با همیم و لحظه هام پر شده از عطر دلنواز تو ...
17 دی 1390

آویسای شش ماهه

دخترکم شش ماهه شد! چقدر این روزها تند میگذرند. لحظه لحظه با آویسا بودن عشق است و خاطره! هرروز از روز قبل بزرگتر و شیرین تر میشه ! و منم پخته تر و آروم تر! هر روز لحظه لحظه با اون بودن را با تمام وجودلمس میکنم و هوای نفسشو می بلعم !با اینکه بچه داری خیلی خیلی سخته و پر مسئولیت اما خیلی شیرین و پر هیجانه اینکه یه موجود دیگه از وجودت زاده بشه و لحظه لحظه حیاتش بهت وابسته باشه،اینکه یک عروسک واقعی داشته باشی که تر و خشکش کنی وبهش عشق بورزی، اینکه گونه هاشو تو خواب لمس کنی و ساعتها تماشاش کنی، اینکه به خاطر سرگرم کردنش تا شب از نفس بیوفتی و با هزار مکافات بخوابونیش وبعد از اینکه خوابید دلت براش تنگ بشه!اینکه ببریش دکتر و از اینکه همه فاکتور...
25 آذر 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آویسا می باشد